اختصاص داده شده به مردم از سرویس های مخفی ایالات متحده آمریکا است.
فصل من
او نگاه کرد و لرزید به عنوان کم ارتفاع هواپیمای پرواز بر بالای جهان است. کوه های بزرگ, ممنوعیت, ترسناک, فوق العاده قله های تزئین شده با یخ و برف است. محض ورق یخ تضعیف پایین به غبار پوشیده از یخچالهای طبیعی و سردی از مکان های بالا وارد شده از طریق هواپیما portholes. بالای جهان شد کلمه مناسب برای این مکان. در نقشه ها آن را به نام نپال یک پادشاهی مستقل کوچک جدا سلطنت یک کوهنورد بهشت کشش زمین بین تبت و هند و انگشت شست گیر در دهان یک اژدها چینی. او به یاد می آورد تد Callendar یک تبر عامل که صرف چندین سال وجود دارد که در آن زمان تحت حکومت بریتانیا, گفتن او نپال: "یک محل که در آن شما نمی توانید با اطمینان بگویم. در جایی که احتمال موفقیت است. این هتل کل منطقه که در آن ایمان و خرافات دست به دست. در دست که در آن حساسیت و ظلم و دروغ در همان سمت که در آن زیبایی و وحشت زندگی می کنند مانند ، این محل برای غربی که معتقد است در منطق عقل سلیم و احتمال ."
تدا بود از بین رفته اما نفس کلمات به من آمد که نپال هواپیمای قدیمی DC-3, لنگر انداخت من در Khumbu در قلب دلار پشته از هیمالیا در زیر بینی بسیار از قوی کوه اورست 29,000 پا بالا. . با ترتیب خاص, هواپیمای قرار بود به زمین من در Namche بازار که در آن منطقه پاکسازی شد برای هواپیما های دیگر را انتخاب کنید تا فرد در آن قرار بود به دیدن هری Angsley. اگر Angsley او را دیده بود, من می خواهم که او را در Khumbu حتی اگر من می خواستم به ترک این مکان سر در گم در حال حاضر. حتی پرواز به خوبی ساخته شده و دوستانه دختر هندی در یک شسته و رفته یونیفرم, کاری نمی کند برای من. او عصبانی بود و در حال اینجا عصبانی در Hawke, عصبانی در کل لعنت کسب و کار. من یک N3 عامل خوب بالا تبر عمل با Killmaster امتیاز بود و من همیشه در تماس در تمام ساعات روز و شب است. این بخشی از کار است و او آن را می دانستند و تا به حال زندگی می کردند با آن را برای یک مدت زمان طولانی است اما در هر حال حاضر و پس از آن او تا به حال برای گفتن Hawke به جلو بروید و پرتاب. پدر او احساس کرده بود آن را بیست و چهار ساعت پیش. به نظر می رسد مانند یک ماه گذشته است.
لعنت او کاملا برهنه در حال انتظار برای من کشش که زرق و برق دار سفید شیری بدن تماس با من با هر حرکت باسن خود را. من نیاز به سه سبد میوه چهار جعبه آب نبات و دو بلیط به باشگاه محبوب نشان می دهد. نه برای nah برای مادرش. دانا آماده بود در هتل هنگامی که ما برای اولین بار ملاقات در جک Dunkett است اما مادر بیوه همسر فیلادلفیا ریش سفید از Rudrich clan او را تماشا debutante دختر مانند یک عقرب در حال تماشای یک ملخ. هیچ آیوی لیگ lothario که قرار بود برای خود انتخاب دختر کوچک حداقل نه اگر او می تواند کمک emu.البته من سعی می کنم بیوه هرگز نفهمیدم چه دانا خاکستری مه آلود چشم بلافاصله به من گفت و چه لب های او را تایید کرد و پس از آن. پس از مختلف سفر با پیر زن, من موفق به گرفتن او از بین برود و یکی دیگر به یک matinee در بعد از ظهر. دانا و رفتم پرده به جای من انداخت دو martinis و لباس های ما و او فقط خیره در او مشتاق, زمان بدن وقتی که لعنت آبی تلفن زنگ زد ،
"پاسخ نیست که نیک" او نفس hoarsely. باسن خود بودند swaying و دست خود را برای رسیدن به من. "من حق بازگشت" به من گفت: امیدوار است که شاید او می خواست چیزی برای قرار دادن بازی برای چند ساعت. به دنبال از هواپیمای ویندوز در یخ پوشیده شده قله به یاد من چگونه سرد من است می خواهم ایستاده و استدلال با شاهین در تلفن.
"این تقریبا سه سی" او آغاز شد و او با لحن تیز و جدی است. "شما می توانید به راحتی گرفتن یک شش ساعت شاتل سوار شدن به واشنگتن است."
او به شدت می خواستم چیزی بگویم برای برخی منطقی و معقول دلیل.
"من می توانم, رئیس," من گفت. "غیر ممکن است. او... من رنگ آشپزخانه من با آن است. خود را در وسط حلقه از این یکی."
این یک دلیل خوب در غیر این صورت آن را برای شخص دیگری. این بود که با سکوت شیوا در انتهای دیگر خط و پس از آن روباه جواب داد در خشک سمی صدای.
"N3 شما ممکن است در وسط چیزی, اما آن را در یک خانه کار رنگ او گفت:" دقت کنید. "شما می توانید انجام دهید بهتر از این است."
آن سقوط کرد و من تا به حال به نفع خود آن را به عقب. "این یک ناگهانی ایده در بخشی از من" گفت: من به سرعت. "من نمی توانید به پاک کردن همه چیز تغییر لباس من و شش ساعت هواپیما. چگونه در مورد اولین سفر فردا صبح؟"
"شما جایی بروید فردا صبح او گفت:" بصورتی پایدار و محکم. "من انتظار شما در هشت بنابراین من پیشنهاد می کنم شما خود را ببندید مچ دست و حرکت به سمت راست دور."
تلفن زده و او قسم می خورد با صدای بلند. قدیمی buzzard می تواند خواندن من مثل یک کتاب است. او رفت و برگشت به دانا. او هنوز هم دروغ گفتن در بستر او شکاف هنوز قوسی لب های او جدا در پیش بینی.
"لباس پوشیدن" به من گفت. "من شما را به خانه."
چشم او جامعی باز و او به من نگاه کرد. توچی سوسو بیش از خاکستری و مه آلود ، او نشستم.
"آیا شما دیوانه؟" "که جهنم گفت که در تلفن?"
مادر خود گفت: "من با عصبانیت قرار دادن در جیبم. آن را در حال تکان اما فقط برای یک لحظه.
"من مادر؟" "من نمی دانم" او گفت: incredulously. "غیر ممکن است. او هنوز هم در این کنسرت است."
"پس آن را از خود" گفت. "اما شما هنوز هم از رفتن به خانه." دانا ایستاد و عملا پرواز به او لباس و صورت و لب های او مجموعه ای در یک گریم عصبانی خط. من او را سرزنش. همه او می دانست این بود که من انجام شده بود برخی از دولت کار می کنند و من برای رفتن به آن. و من هم کیف من همیشه بسته بندی شده و آماده برای رفتن و کاهش دانا در آپارتمان او را در راه به JFK فرودگاه بین المللی, NY.
"با تشکر از شما," او گفت: sarcastically, راه رفتن در اطراف خودرو است. "بگو سلام به روانپزشک برای من است."
هی خندیدی ، "با تشکر از شما" به من گفت. این بود که فقط من و خوی عصبانی که متوقف شد و من از دادن هی ee در حال حاضر. آموزش و تجربه و دستور اکید همه نقش در این. وجود دارد چند نفر از دوستان نفرین این دل و تقریبا هیچ خواص است. سست لب بود مطمئن بلیط به مرگ است. و شما هرگز می دانستم که آنچه که در آن و یا چگونه تکه های کوچکی از اطلاعات سقوط به دست اشتباه است. هنگامی که آنها شروع به کار هر کس یک غریبه بود. شما تا به حال به حذف کلمه "اعتماد" را از فرهنگ لغت خود. این دولت از زندگی بیولوژیکی است که شما مورد استفاده قرار گیرد تنها زمانی که وجود دارد هیچ انتخاب دیگری یک احساس است که شما زیاده روی در تنها زمانی که آن را اجتناب ناپذیر بود.
من افکار جامعی را به عنوان من احساس هواپیمای شروع به زمین با احتیاط در اواخر خورشید. او احساس عصبانی crosswinds کشیدن هواپیما به عنوان آنها افزایش یافت و از قله های کوه. ما محل فرود خواهد بود باریک باند پاک از برف و یخ است. او در صندلی خود تکیه داد بسته چشم خود را و افکار خود را به بازگشت دوباره و این بار به Dupont Circle در واشنگتن DC در تبر ستاد. من به هشت و معمول خط ماموران امنیتی همراهی من به شب میز پذیرایی واقع در ورودی به شاهین ،
"آقای کارتر" او با لبخند به من نگاه کن با چشم. Nen تا به حال مقدار زیادی از اطلاعات جالب نه تنها در مورد من کار گذشته اما همچنین در مورد ویژگی های دیگر مانند برنده شدن در مسابقات قهرمانی ملی در star-کلاس قایقرانی قایق بادبانی گواهینامه رانندگی برای فرمول من ماشین و برگزاری یک کمربند مشکی در کاراته. او به نوبه خود خیلی دور ، برای کسی که همیشه اخم خیلی در مورد من و زندگی اجتماعی پیر مرد همیشه به نظر می رسید خود را به خرید غذاهای خوشمزه در خارج از جدول است. من ساخته شده یک روانی توجه به درخواست نفس در مورد آن مدتی.
"خوشحالم که شما این کار را N3," او گفت: به عنوان نفس خود را وارد ، نفس پولادین ابی به من گفت که او لعنت خوبی در انتظار من برای موفقیت است. نفس از جدید انگلستان تیم رزرو کردم و راه می رفت به فیلم پروژکتور است که به دنبال در روی صفحه نمایش سفید در مرکز اتاق.
"فیلم؟" - اظهار نظر در آن است. "آنچه تعجب غیر منتظره. امیدوارم چیزی آوانگارد و خارجی و سکسی."
"بهتر از این که" او بیدارم. "دوربین مخفی. مختصری در پشت صحنه نگاه مرموز پادشاهی نپال حسن نیت ارائه میدهد از هوش است."
افکار من تقریبا بلافاصله تبدیل به نمایه نپال صفحه. این بخشی از آموزش ما به توسعه چنین فکر مورد برای ایجاد اسناد پر از تکه های مختلف از اطلاعات است. او را دیدم یک نوار از زمین حدود 500 100 مایل در یک زمین که در آن جاده ها در نظر گرفته شد یک لوکس یک دولت حائل بین چین و چینی-کنترل تبت و هند است. شاهین خاموش مقدس, نور, روشن پروژکتور و ذهن من خالی رفت.
در پیش زمینه به ضرب گلوله کشته شد یک صحنه خیابانی: مردان و زنان در لباس و دامن دیگران در ساری-مانند لباس و کودکان تعقیب یعقوب از طریق جمعیت. این مرد تا به حال چهره مانند باستان پوست جوان آنهایی که تا به حال پوست صاف و سریع چشم است. ساختمان بودند بتکده-مانند در سبک معماری و اولین برداشت من بود از زمین اشاره در بسیاری از سرزمین های دیگر. روشن است که هر دو کشور هند و چین را مخلوط نفوذ خود را در نپال. ژنتیکی چهره او دیدم شبیه کسانی که از هر دو هندی و چینی مردم, اما آنها تا به حال شخصیت خود را. دوربین نقل مکان کرد و به مرحله و دیدم یک مرد بلند قد در زعفران روپوش از یک راهب بودایی است. نفس هدف تمیز بود-shaven سلاح های قدرتمند خود را و سر و صورت خود بود گسترده-خرما پوست نازک صورت یک نپالی. اما وجود دارد هیچ چیز زاهدانه در مورد نفس انسان هیچ چیز مقدس ، این یک متکبر, سلطه گر, چهره, پوست کلفت با یک قوی بی حوصلگی درخشان را از طریق آن. او از طریق افرادی که راه را به emu مانند یک پادشاه نیست یک راهب. Hawke's صدای سوار.
"نفس نام Ghotak," او گفت:. "به یاد داشته باشید که در صورت. او یک راهب خالق تجزیه طلبان, فرقه به دنبال شخصی و قدرت سیاسی است. رئیس Theoan معبد و مار جامعه یک گروه قوی که او جمع شده بودند. Gotak ادعا می شود وارث روح Karkotek خداوند از همه مارها و چهره مهم در نپال اساطیر ."
دوربین رفت به خیابان و از راه آن به کار گرفته شد روشن بود که فیلمبرداری شد ، تصویر برش از قاب سنگ شکل با به طور معمول بادام به شکل صورت یک بودایی مجسمه سازی. شکل عینک مزین ارایش مو ساخته شده شبیه به یک اژدها و دیگر مارها مارپیچ در اطراف نفس مچ دست و پا.
"یک مجسمه از Karkotek خداوند از تمام اژدها" شاهین توضیح داد. "در نپال مارها مقدس و ih ممنوع است به جز در برخی به خوبی تعریف شده مذهبی گرا شرایطی. برای کشتن یک مار است که به متحمل شدن خشم Karkotek."
دوربین روشن به دو چهره یک مرد و یک زن نشسته بر روی دو thrones غلبه توسط طلایی نه سر مار.
"پادشاه و ملکه" شاهین گفت. "او یک شخص خوب در تلاش برای مترقی باشد. او سفت و سخت با خرافات و Ghotak. سنت آن است که شاه هرگز نمی تواند به نظر می رسد دریافت کمک در غیر این صورت نفس خود را تصویر خواهد بود لکه دار شود."
"به چه معنا است؟"
"برای کمک به emu, شما نیاز به راه رفتن بر روی تخم مرغ" شاهین پاسخ داد. دوربین را دوباره روشن شد و او به دنبال یک مرد مسن در یک ژاکت بیش از یک سفید قبا پیراهن. او موهای سفید تشکیل یک تاج بالای او ظریف, ظریف چهره. .
"پدرسالار Liunga," شاهین گفت. "او با ارسال این عکس. یکی دیگر از خانواده سلطنتی او مخالف است و به Gotaka. او حدس Gotak واقعی انگیزه و نیت. او تنها دوست وفادار ما در محل."
شاهین خاموش ، "این است که بازیگران اصلی شخصیت," او گفت:. "Ghotak متقاعد کرده است مردم بسیار خوب است که او صاحب روح Karkotek و هدایت خواسته از خدا. به خوبی آن را اجرا قرمز چینی. آنها در حال تلاش برای گرفتن بیش از نپال توسط سیل آن را با مهاجران و آنها در حال تلاش برای انجام آن را به عنوان به سرعت به عنوان امکان پذیر است. اما علاوه بر موثر مهاجرت بستگی به لایحه ارائه شده به پادشاه باز کردن زمین به مهاجران و به طور رسمی استقبال ih. هنگامی که مردم برای ورود مناسب به پادشاه در این ماده جهنم است و هیچ چاره ای جز امضای حکم ."
"و این چیزی است که Gotak اصرار دارد من آن را"به من گفت.
"در واقع" هاک گفت. "خداوند از همه مارها Karkotek می خواهد مهاجران اجازه داده می شود در" Gotak به مردم می گوید. آن را به اندازه کافی قانع کننده اما او پشت آن را با چیزهای دیگر خود را قوی مار جامعه guys and the legend of the yeti ننگین آدم برفی. یتی جان کسانی که مخالف Gotaku."
"نفرت انگیز پاگنده?" من دست هایش را. "آیا او هنوز هم در اینجا؟"
"او همواره بخش مهمی از نپال زندگی" هاک گفت. "به خصوص در شرایط شرپاها كوهنوردان نپال. نمی شکستن سر خود را تا زمانی که شما می توانید ثابت کند چیز دیگری است."
"خالص یتی تصاویر?" من از گناه. شاهین نادیده من. "که در آن ما به این؟" من نقل مکان کرد. "شما ذکر شده اطلاعاتی بریتانیا."
"این ih, شاه بلوط, اما ih مرد, هری Angsley شد به طور جدی بیمار است و آنها برای کمک به ما آمد," هاک گفت. "آنها در حال حاضر تعداد بسیار کمی از مردم و البته آنها را به فروش نپال موقعیت استراتژیک به دولت و یا نظامی است. تحت چینی کنترل این امر می تواند یک مسیر مستقیم به هند است که می تواند یک مهره سخت به کرک برای چینی ها. آن حیاتی است که ما دوستانه باقی می ماند و یا حداقل خنثی است. Ghotak وحشتناک قرار می دهد فشار بر شاه برای امضای فرمان مهاجران. او از آخرین محبوب دادخواست.
"توضیح می دهد که کل هجوم" من آهی کشید فکر برای یک لحظه از دانا Rudrich. "آیا من می توانم او را در تماس با Angsley?"
"او در یک سالن در Khumbu منطقه Namche بازار در حال انتظار برای پرواز کردن و در جریان جزئیات" شاهین گفت. "مسیر خدمات را برای شما به طور کامل با مجوز ویژه هواپیماهای نظامی در اولین مرحله از سفر و پس از آن شما را تبدیل به یک هواپیمای تجاری در هند. حرکت نیک. تنها چند روز باقی مانده بین ما و جمع قرمز چینی. تمام بالن."
تحت جناح چپ هواپیمای من تو را دیدم یک گروه از خانه ها مجموعه ای بر روی یک فلات در وسط کوه های بلند, به عنوان اگر یک غول دست قرار داده بود ih وجود دارد. هواپیما به پرواز به سوی آنها و او می تواند از یک نوار باریک از زمین پاک در حال اجرا در امتداد لبه صخره. مار scarecrows, دیوانه, راهبان, خرافات و ننگین آدم برفی میسازد. آن را مانند یک سوم رای هالیوود اسکریپت.
هنگامی که هواپیما فرود آمد او رفت و پرده را کوچک و تا حدودی بدوی بیمارستان که در آن هری Angsley شد انتظار برای هواپیما که نفس بازگشت به انگلستان است. به عنوان او خودش را به سمت او را دیدم یک مرد بود که کمی بیشتر از یک زندگی اسکلت یک شبح با غرق چشم و غرق شده در صورت. پرستار وظیفه یک دختر هندی به من گفت که Angsley زده شده بود توسط یک حمله بسیار جدی از auala یک مالاریا و تب است که غالبا کشنده و شایع در کم ارتفاع مرداب از Terai منطقه هم مرز با هند است. اما با معمولی انگلیسی, شجاعت او هوشیار و آماده به من بگویید هر چیزی که او می تواند.
"دست کم نگیرید این محل کارتر گفت:" در یک کمی بلندتر زمزمه. "این اتفاق می افتد در صدها نفر از راه های مختلف.
Ghotak دارای تمام کارت. به صداقت, من فکر نمی کنم وجود دارد یک جهنم از بسیاری از فرصت از ضرب و شتم او. او اشتباه همه مردم است."
یک جا از سرفه او را قطع کرد و سپس او برگشت و به من نگاه به صورت من.
"من می توانید ببینید که شما اصرار بر این" او زمزمه. "من با عرض پوزش من نمی تواند با شما کار کارتر. من شنیده ام از شما. که شنیده نشده از این سر در گم دل? که طرح خود را. شما باید دزدکی حرکت کردن به کاتماندو و پس از آن نشان می دهد تا به عنوان یک دوست از Liungi خانواده. "
"من درک می کنم که من نیاز به شروع به تنهایی اردوگاه در Oni تصویب دوباره آن فردا شب من خواهد شد توسط یک راهنمای انجام شده توسط و mimmo قوی تیم ملی از Gotaka مار جامعه است."
"در واقع" Angsley به توافق رسیدند. "این به این معنی است که شما نیاز به تجهیزات برای شرایط آب و هوایی شدید. Danders فروشگاه خرید اینجا را در Khumbu تنها جایی که در آن شما می توانید یک نفس است. این فصل اما من امیدوارم که او می تواند تجهیز شما. شما بیش از بیشتر کسانی که به این راه است. شما همچنین نیاز به حداقل یکی از پرقدرت بزرگ بازی تفنگ."
"من در حال حاضر. من تقریبا مسدود او در راه اینجا را در اطراف فرودگاه " به من گفت.
"یه چیزی" Angsley گفت و من دیدم که این انرژی به سرعت در حال تخلیه. "شرپاها كوهنوردان فوق العاده راهنمایان و کوهنوردان. مثل همه نپال آنها پر از خرافات اما آنها باز باقی می ماند. سعی کنید ih و شما می توانید ضرب و شتم ih. من تا به حال یک مشکل بزرگ با من هموطن یک روزنامه نگار در انگلستان که به دنبال من در اینجا. شما می دانید این نژاد است. زمانی که آنها خر خر کردن چیزی داغ تبدیل شدن آنها به خون سگ است. تبلیغات در این زمان خواهد همه چیز را خراب کردن ."